اشعار سیروس شمیسا

  • متولد:

از سنگ ها که خواند روایت به جز سکوت / سیروس شمیسا

از مردگان مپرس حکایت به جز سکوت
ایشان نمی کنند شکایت به جز سکوت

از خاک های سخت چه پرسی حدیث آب
از سنگ ها که خواند روایت به جز سکوت

صبحی که با خروش خروسان سپید بود
در شام او نبود نهایت به جز سکوت

دیگر زبان خواب تو مغشوش بود و گنگ
از رازها که داشت درایت به جز سکوت

از چشم های بی رمقت آن پرنده رفت
از یاد، کس نکرد حمایت به جز سکوت

آنان که در بهار نزارند، مرده اند
زایشان کنم چگونه سعایت به جز سکوت

از تو به غیر هیچ، ندارم به یاد هیچ
گویی نیافرید خدایت به جز سکوت

سیروس! در زبان تو اسرار سایه هاست
در سوره های سحر، چه آیت به جز سکوت

1635 0 5